از آستـــان قـدس تــو ، رازی گـرفتــه ایم
آتــش ز عـشـق بنــده نــوازی گرفته ایم
دیدیـم عقــل ما که به جایـی نمی رسـد
اشــراق را دوبــاره به بــازی گــرفتــه ایم
بـا مرکـبی چمــوش بـه راه اوفتــاده ایـم
سبّـابـه را به سمـت فــرازی گرفتـه ایـم
گفتــی کـه صـبــر را ندهی بی بـلا و مـا
زین پس ، ویــار حادثه سازی گرفتــه ایم
گاهی به راه مسجد و گاهی به مدرسه
در خـانـه هـم فضــای مجازی گرفتـه ایـم
مـا را رها نکـن که پنـاهی به جز تو کو ؟
بر دوش ، بـار راه درازی گــرفتـه ایـم
سعید وکیلی ، فروردین یک هزار و سیصد و نود و سه !
- ۹۳/۰۱/۱۵
بدانید و به هوش باشید که اسلام در فقر پا گرفت
و در طمع مسلمان نماها به خون نشست ...
سلام علیکم
به وب ما کلیک رنجه بفرمایید، مهمان حبیب خداست؛ اینطوری هم به شما لطف شده که حبیب خدا شدید، هم به ما که رحمت الهی شامل حالمون می شه ...